آزادنامه
آزادنامه
کی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد...

سعید جلیلی در پاسخ به صدای آمریکا گفت: " کار دیپلماسی مثل فرش ایرانی است، میلی ‏متری جلو می رود، دقیق و ظریف و نهایتا زیبا و بادوام است." در همین راستا برخی شباهت ‏های فرش ایرانی و دیپلماسی دولت احمدی نژاد به این شرح تقدیم می شود:‏

دیپلماسی انباری 
در همان هفته اول ورود احمدی نژاد به دفتر ریاست جمهوری خاتمی، رئیس جمهور جدید ‏اولین کاری که کرد این بود که تعدادی از فرش های زیبای ایرانی( که احتمالا حاصل یک ‏دیپلماسی بود) جمع کرد و فرستاد توی انبار. ‏

دیپلماسی لگد بخور 
همانطور که فرش ایرانی باید لگد بخورد تا درست بشود، دیپلماسی ایرانی هم عادت دارد تا ‏لگد نخورده است شکل درست خودش را پیدا نکند.‏

دیپلماسی روستاباف
هم فرش ایرانی و هم دیپلماسی دولت نهم را روستائیان می بافند، اما بعدا در شرایط اقتصادی ‏بد فروخته می شود.‏

دیپلماسی لوله ای

فرش ایرانی و دیپلماسی را آدم حسابی استفاده می کند، اگر آدم بعد از عمری به موقعیتی ‏رسیده باشد، یک عالمه فرش می خرد و همه را لوله می کند و می گذارد گوشه اتاق و فقط ‏برای دیدار رسمی و میهمانی از آن استفاده می کند و از دیپلماسی گلیم و موکت نمدی استفاده ‏می کند.‏

فرش و قطار
درست است که دیپلماسی ایرانی دیروز تبدیل به فرش شده، ولی تا سال قبل قطاری بود که نه ‏دنده عقب داشت و نه ترمز، آدمی که با قطار بدون ترمز وسط شکم دیپلماسی می رود، کف ‏قطار فرش پهن نمی کند.‏

بی خیال فرش، بیا تو با کفش
یک فرش ایرانی دو سال طول می کشد که بافته شود، آدمی که بیست تا میهمان با توپ و تانک ‏و چکمه پشت درخانه اش ایستاده اند و تازه موشکش برای پرتاب احتیاج به فوتوشاپ دارد، ‏جلوی تانک فرش پهن نمی کند.‏

دیپلماسی توی قاب

فرش ایرانی ظریف است، زیباست، ماندگار است، قیمتی است، به همین دلیل قابش می کنند و ‏به دیوار آویزانش می کنند، دیپلماسی ایرانی هم همین طور است، فقط به دیوار آویزانش می ‏کنند که معلوم می شود داریم.‏

فرش نیم زرعی بد خواب
آقا دیروز با ترکمن ها سر گاز دیپلماسی می کرد، یک فرش ترکمنی خرید انداخت کف اتاقش. ‏دو روز بعد بخاطر امام رضا تصمیم گرفت دیپلماسی را شرقی کند، یک خرسک مشهدی ‏خرید انداخت کف اتاق. سه ماه بعد با اروپایی ها دعوا کرد، فرش کرمانی ظریف درست و ‏حسابی را که بیست سال بافتش طول کشیده بود، فروخت و با پول نفت فرش چینی تقلبی وارد ‏کرد و انداخت آن گوشه اتاق. بعد بخاطر امام زمان دیپلماسی کشور را عوض کرد و رفت به ‏طرف سوریه و لبنان و فرش قمی دوزاری خرید و انداخت گوشه چپ اتاق. بعدا رفت با ترک ‏ها و روس ها حال پخش کرد، فرش تبریز نیم زرعی گرفت و آویزان کرد به دیوار. حالا کف ‏اتاق وزارت خارجه بیست جور فرش است و چهل جور دیپلماسی. نه رنگ شان به هم می ‏خورد نه بافت شان و نه خواب شان.‏

احساس فرشی و عرشی
یک روز احمدی نژاد وایستاده بود روبروی آینه و به خودش نگاه می کرد. گفت: یک عینک ‏دودی برام خریدن 250 دلار، یک کت و شلوار برام خریدن صد هزار تومن، یک کفش ‏مشکی برام خریدن شصت هزار تومن، یه ماشین سوار می شم که قیمتش صد میلیون تومنه، ‏یه هواپیما سوار می شم که قیمتش ده میلیارده، یه جوراب سفید برام خریدن که قیمتش چهار ‏هزار تومنه، یه فرش تبریز انداختن توی اتاقم که قیمتش دو میلیون تومنه... بعد نگاهی به آینه ‏کرد و گفت: ولی این قیافه ریده به همه اینها....‏

نتیجه گیری دیپلماتیک: آدم باید حرفی بزند که بهش بیاید، وگرنه شجریان بهتر از همه ما آواز ‏می خواند، عنصری هم بهتر از همه شعر می گوید.‏

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 18 ارديبهشت 1392برچسب:از هر دری سخنی, توسط azad |

اصول عامیانه علم اقتصاد

ابراهیم نبوی


احمدی نژاد گفت: " بنده مفاهیم کلیدی علم اقتصاد را به زبان عامه مردم مطرح می کنم و به ‏آن پای بندم."‏

تورم
تعریف علمی تورم: " افزایش پول در یک کشور به طوری که کالا یا خدمات لازم در برابر ‏آن موجود نباشد و اقتصاد کشور نتواند آن پول را به گردش در بیاورد."‏
تعریف احمدی نژادی: " الآن پول افزایش پیدا کرده، بد کردیم؟ گوجه فرنگی هم در محله ما ‏نصف قیمت است، برید بخرید، قیمت خدمات هم کاهش پیدا کرده، چون من خودم حقوق نمی ‏گیرم، مادرم پول می دهد و می گوید برو به امید خدا، مردم هم قدرت خریدشان بالا رفته، ‏وگرنه این همه مسافرت نمی رفتند. پس تورم به آن صورت نداریم."‏
‏ ‏
قیمت
تعریف علمی قیمت: " ارزش معاملاتی یک کالا"‏
تعریف احمدی نژادی: " برید محله ما، گوجه فرنگی ریخته، کیلویی 1200 تومان، بگوئید ‏رئیس جمهور گفته به منم یک کیلو بده."‏

بهره بانکی
تعریف علمی بهره بانکی: " سودی که بانک براساس وضع اقتصادی کشور برای سپرده یا ‏وام معین می کند."‏
تعریف احمدی نژادی: " ما دیدیم این بانکها 16 درصد سود تعیین کردند، گفتیم بکنید 12 ‏درصد، هم عدد خوبی است و هم به نفع مردم است، اما مدیران بانکها گفتند اینطوری اقتصاد ‏کشور به هم می ریزد، نگاه کردیم دیدیم اینها حالی شان نیست، همه شان سالها خوردند و ‏خوابیدند و حالا که خادم ملت می خواهد بکند 12 نمی گذارند، گفتیم 12 درصد، یک درصد ‏هم اضافه کنید همه را بیرون می کنیم."‏

بانک
تعریف علمی بانک: " یک موسسه سودآور اقتصادی برای نگهداری پول مشتریان و دریافت ‏و پرداخت پول."‏
تعریف احمدی نژادی:" رفتیم بانک دیدیم همه مدیران بانکها خوردند و خوابیدند و می گویند ‏بانک باید درآمد داشته باشد، گفتیم زر نزنید، بانک لازم نیست سودآور باشد، جمعش کنید، ما ‏خودمان حمایت می کنیم و شما باید خدمات بدهید به مردم، هزینه اش هم کم باشد. مدیران گفتند ‏اینطوری بانک ها سقوط می کند، گفتیم، تا خدا پشت سر ماست هیچ چیز سقوط نمی کند. من ‏خودم پولش را می دهم و اگر خواست سقوط کند جلویش را می گیرم."‏

برنامه ریزی اقتصادی

تعریف علمی: برای کنترل اقتصاد کشور یک نظام برنامه ریزی شده ضرورت دارد. ‏
تعریف احمدی نژادی: " یکی از آرزوهای ملت ایران این بود که سازمان مدیریت متحول ‏بشود و دیگر اسمش را هم کسی نشنود، به جای این سازمان دوستان خودمان چه شب ها بیدار ‏نشستند و دو هزار ساعت نفر کار را عملیاتی کردند و خدا را شکر که حالا دیگر کمتر اسم ‏برنامه ریزی را می شنویم."‏

بازار بورس
تعریف علمی بازار بورس: " جایی که در آن اوراق سهام شرکتها، طلا، نقره، ارز و کالاهای ‏عمده خرید و فروش می شود."‏
تعریف احمدی نژادی: " بورس بدلیل كارهایی كه در آن انجام می شود در حكم قمار بازی ‏است و باید‎ ‎برچیده شود. اینها را جمع می کنیم. چقدر در این شانزده سال خون مردم را به ‏شیشه کردند، حالا هم اینها می خواهند با بازار بورس پشت دولت را بشکنند، مخالفان دولت با ‏خارج کردن سرمایه های خود از بازار بورس کشور، قصد‎ ‎ضربه زدن به ما را دارند‏‎".

مدیریت اقتصادی دولت
علمی: " دولت توانایی مدیریت اقتصادی کشور را ندارد." ‏
احمدی نژادی: " من که با خودم بدنه نداشتم، فقط سرم بود که من فکر کردم، ولی بدنه ‏همکاری نکرد، الآن هم همه چیز خوب پیش می رود، فقط مشکلاتی است که همه جا هست."‏

نرخ رشد
تعریف علمی نرخ رشد: " نرخ رشد اقتصادی ایران در سال گذشته بر اساس آمارهای علمی ‏‏5/5 محاسبه شده است."‏
تعریف احمدی نژادی: " نرخ رشد ما در سال گذشته 7/5 بود که برادران ما 3000 نفر ‏ساعت شب کار کردند و در همان مدت که شاید ده روز هم نشد ما موفق شدیم همین نرخ رشد ‏را به 8 برسانیم که اگر به همین صورت ادامه بدهیم و دعای ملت و حمایت رهبری و ‏پافشاری بر مواضع انقلابی مان را حفظ کنیم به 15 و شاید 20 هم برسیم."‏

در ادامه و با توجه به اینکه هیچ لزومی ندارد که تعریف علمی از مفاهیم اقتصادی مزاحم فکر ‏و فرصت ما شود، برخی تعاریف عامیانه احمدی نژادی که دقیقا همان تعاریف علمی است، ‏فقط بطور عامیانه و برای خرفهم کردن امت شهیدپرور و مسوولان آن بیان می شود، بخوانید:‏

عدالت اقتصادی
‏" عدالت اقتصادی این نیست که مردم قدرت خریدشان بالا برود، یا کشور توسعه اقتصادی پیدا ‏کند یا شرایط برابر برای دیگران بوجود بیاید یا فقر کاهش پیدا کند، اینها اصلا چیزی نیست و ‏من آن را به هیچ چیزم حساب نمی کنم، بلکه عدالت اقتصادی همین است که ما توانستیم ‏انرژی اتمی تولید کنیم و اسرائیل را از بین ببریم و کاری کنیم که دلار سقوط کند و امروز در ‏تمام آمریکای لاتین همه بچه های کوچک هم ما را که می بینند می گویند، ماموت، ماموت"‏

میلیاردر
‏" سر این ملت را سالها کلاه گذاشتند و آدرس غلط دادند که میلیاردر کسی است که بیش از ‏یک میلیارد پول دارد، در حالی که ممکن است یک کسی تمام پولش جمعا یک میلیون هم ‏نشود، ولی با دولت عدالت گستر مخالف باشد، ولی کسی با زحمت و کار ساختمان سازی چند ‏میلیارد پول درآورده باشد و آخرش هم به او تهمت بزنند که میلیاردر است، در حالی که همین ‏آدم همکلاسی ما بوده و سالها قبل پنج هزار تومان حقوقش بود."‏

درآمد سرانه
‏" درآمد سرانه کشورهای غربی را با محاسبات آماری می سنجند، چون دولت ها می توانند از ‏این طریق می توانند سر مردم را کلاه بگذارند، همانطور که دیدیم کردند، ولی ما درآمد سرانه ‏را در همین خیابانها می سنجیم، بروید ببینید که مردم چطور زندگی می کنند، از آنها سووال ‏کنید، ما ملت خیابان هستیم، نه اعداد و ارقام دروغین."‏

سبد خانوار
‏" سبد خانوار را اصلاح کردیم، چیزهایی مثل خانه و زمین را که بزرگ بود و توی سبد جا ‏نمی شد، درآوردیم و به جای آن چیزهای مهمی مثل پوشه و لیمو و خرما گذاشتیم که سالها بود ‏این ملت می خواست و به او نمی دادند، چون ما ملت رمضان هستیم."‏
تورم در جهان
‏" رشد عدد تورم در دنیا 50، 70 و حتی 120درصد است. جایی که قبلاً 2 درصد رشد داشته ‏‏4 درصد شده است. 7 درصد 14درصد شده است. البته کشورهایی هم هستند که تورم 4 ‏درصد داشته اند، ولی اگر درست نگاه کنیم می بینیم درحقیقت همان 40 درصد است، درست ‏برخلاف کشور ما که می گویند تورم آن 24 درصد است، در حالی که فوق فوقش 15 درصد ‏و اگر دخالت کسانی که می خواهند ما را زمین بزنند، نبود 8 درصد بود."‏
واردات کالا
‏" واردات کالا در دولت گذشته چیزی در حدود 480000000000000 دینار بود که رقم ‏بسیار عظیمی بود و نشان می داد که دولت وقت تا چه حد این ملت را به واردات وابسته کرده ‏است، در حالی که دولت نهم رقم واردات را به چیزی در حدود 12 میلیارد یورو رساند که ‏اگر واحد پول آن را در نظر نگیریم که از نظر ما و بقیه دانشمندان اقتصادی مهم نیست، در ‏حقیقت واردات در دولت ما چهارهزار برابر کمتر شده است. و اکثر این واردات هم برای ‏چیزهای ضروری مثل میوه عید بود که نگذاشتیم ملت ضربه عظیمی بخورند."

لایحه بودجه
‏" سالها بودجه را در هزار صفحه منتشر می کردند و این ملت عزیز و شریف ایران نمی ‏فهمید چرا باید چنین بودجه ضخیمی را که بسیاری از حقایق مفسده انگیز را پنهان می کرد، ‏اجرا کند. ما برای احترام به این ملت بودجه را ساده کردیم که این ملت در جریان همه چیز ‏قرار بگیرد و این ملت می داند هفت هزار نفر ساعت کار کردیم تا آن هزار صفحه را بکنیم ‏‏25 صفحه. لایحه بودجه امسال در برنامه ریزی و بودجه کشور یک انقلاب بود. من خودم ‏بیش از 100ساعت وقت گذاشتم، در حالی که قبلا صدها نفر آدم هزاران ساعت وقت می ‏گذاشتند و می بینید که همه چیز درست شد."‏
نقش دولت در گرانی
‏" بعضی قیمت ها بالا رفته و ما از این موضوع ناراحتیم، من به مجلس هم گفتم، که قیمت 15 ‏قلم کالا را شما بالا بردید. اگر اینطور نیست تکذیب کنید."

مافیای اقتصادی 
‏" مافیای اقتصادی یک چیز گردن کلفتی است که پشت همه چیز هست و به ما فشار می آورد ‏و حتی گاز ترکمنستان را هم قطع می کند. اما اینکه چرا اسامی افشا نمی شود؟ افشا می شود ‏ولی خیلی وقت ها باید اصل مسیر را زد. من اسامی را افشا کردم، ولی دولت تنهاست، حتی ‏ما اسامی را هم می خواهیم افشا کنیم، نمی توانیم. البته ملت عزیز می داند و اظهرمن الشمس ‏است که مافیا هست، دلیل لازم دارد؟"

علت افزایش قیمت زمین

‏" یک آقایی در بومهن قصابی داشته و سال 80 قصد داشته مجوز کشتارگاه بگیرد که نمی ‏دهند و کارش تعطیل می شود. این آقا به باند زمین متصل می شود، سند جعل می کنند و 2 ‏هکتار از مستثنیات را به نام خود می کنند. اگر این مقدار زمین دست دولت بود و واگذار می ‏کرد، تمام بازیهای بازار مسکن می خوابید. 2200هکتار کنار تهران یعنی 350هزار واحد ‏مسکونی. ولی چه کنیم که دولت تنها و بی کس است." 
‏ 
آینده اقتصاد
‏" آینده اقتصاد را بسیار عالی می بینم. رشد اقتصادی و بهبود شاخصهای اقتصادی اصلی ما ‏باورنکردنی است. ولی هر عددی که دولت اعلام می کند، مسخره می کنند. به وزیر بازرگانی ‏گفتم چرا توضیح نمی دهی، گفت توضیح داده ام. پیگیری هم کرده ام ولی پخش نمی کنند. ‏نشستیم خیلی برای مظلومیت خودم گریه کردیم. صدا و سیما حتی یک کلمه از دولت دفاع نمی ‏کند و صدها روزنامه علیه دولت هر روز می نویسند." 
‏ 
انرژی
‏" در پتروشیمی کارهای بسیار بزرگی انجام شده است. 22میلیون تن صادرات پتروشیمی که ‏الآن به 29میلیون تن رسیده است. قراردادهای بزرگ ‏LNG، تبدیل و میعانات بسته شده است ‏که البته یکی دوساله نشان نمی دهد. مطالعات و ساخت پالایشگاه ها حداقل 5سال طول می ‏کشد. همین امسال 70میلیون متر مکعب گاز اضافه می کنیم که به دست نیروهای داخلی هم ‏اجرا می شود همانطور که ژاپنی ها آزادگان را زمین گذاشتند اما بچه های خودمان رفتند و ‏تکمیل کردند. دولت ما در همین سه سال کارهایی کرده که ده سال دیگر معلوم می شود، اما ‏کارهایی که الآن معلوم می شود ده سال پیش نکردند، بلکه خودمان دو هفته پیش کردیم." 
‏ 
تجارت خارجی
‏" ما اگر چه در همه عرصه ها موفق بودیم، ولی ضربه ای که جمهوری اسلامی به دلار زده ‏در تاریخ وارد نشده است. الآن دلار تبدیل به کاغذ پاره شده و ما یک مقدار زیادی داریم که ‏می خواهیم توی سطل آشغال بریزیم ولی سطل نیست، چون دولت های قبلی همه سطل ها را ‏بردند."‏

 

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 18 ارديبهشت 1392برچسب:, توسط azad |

دمکراسی میگوید: رفیق، حرفت رو خودت بزن نانت را من میخورم .

 

 مارکسیسم میگوید: رفیق نانت رو خودت بخور حرفت را من میزنم.

 فاشیسم میگوید: رفیق نانت را من میخورم .حرفت را هم من میزنم و تو فقط برای من کف بزن

 اسلام دروغین میگوید : تو نانت را بیاور به ما بده و ما قسمتی از آن را جلوی تو می اندازیم وووو حرف بزن اما آن حرفی که ما میگوییم

اسلام حقیقی میگوید: نانت را خودت بخور حرفت را هم خودت بزن و فقط من برای اینم که تو به این حق برسی

"دکتر شریعتی 

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 15 ارديبهشت 1392برچسب:سخنان, توسط azad |

معلمی پرسید بهترین راه ابراز عشق چیست؟

برخی از دانش آموزان گفتند: با بخشیدن، عشقشان را معنا می‌کنند. برخی؛ دادن گل و هدیه و برخی؛ حرف‌های دلنشین را، راه بیان عشق عنوان کردند. شماری دیگر هم گفتند: با هم بودن در تحمل رنج‌ها و لذت بردن از خوشبختی را، راه بیان عشق می‌دانند.
در آن بین، پسری برخاست و پیش از این که شیوه دلخواه خود را برای ابراز عشق بیان کند، داستان کوتاهی تعریف کرد.
یک روز زن و شوهر جوانی که هر دو زیست شناس بودند، طبق معمول برای تحقیق به جنگل رفتند. آنان وقتی به بالای تپّه رسیدند درجا میخکوب شدند.
یک قلاده ببر بزرگ، جلوی زن و شوهر ایستاده و به آنان خیره شده بود. شوهر، تفنگ شکاری به همراه نداشت و دیگر راهی برای فرار نبود.
رنگ صورت زن و شوهر پریده بود و در مقابل ببر، جرات کوچک‌ترین حرکتی نداشتند. ببر، آرام به طرف آنان حرکت کرد. همان لحظه، مرد زیست شناس فریاد زنان فرار کرد و همسرش را تنها گذاشت.
بلافاصله ببر به سمت شوهر دوید و چند دقیقه بعد ضجه‌های مرد جوان به گوش زن رسید. ببر رفت و زن زنده ماند.
داستان به اینجا که رسید دانش آموزان شروع کردند به محکوم کردن آن مرد.
راوی اما پرسید: آیا می‌دانید آن مرد در لحظه‌های آخر زندگی‌اش چه فریاد می‌زد؟
بچه ها حدس زدند حتما از همسرش معذرت خواسته که او را تنها گذاشته است!
راوی جواب داد: نه، آخرین حرف مرد این بود که، عزیزم، تو بهترین مونسم بودی. از پسرمان خوب مواظبت کن و به او بگو پدرت همیشه عاشقت بود. قطره‌های بلورین اشک، صورت راوی را خیس کرده بود که ادامه داد: همه زیست شناسان می دانند که ببر فقط به کسی حمله می‌کند که حرکتی انجام می‌دهد و یا فرار می‌کند. پدر من در آن لحظه وحشتناک، با فدا کردن جانش، پیش‌مرگ مادرم شد و او را نجات داد. این صادقانه‌ترین و بی‌ریاترین راه پدرم برای بیان عشق خود به مادرم و من بود

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 15 ارديبهشت 1392برچسب:حکایت, توسط azad |

 

زاهد و درویشی که مراحلی از سیر و سلوک را گذرانده بودند و از دیری به دیر دیگر سفر می کردند، سر راه خود دختری را دیدند در کنار رودخانه ایستاده بود و تردید داشت از آن بگذرد. وقتی آن دو نزدیک رودخانه رسیدند دخترک از آن ها تقاضای کمک کرد. درویش بی درنگ دخترک رابرداشت و از رودخانه گذراند.

دخترک رفت و آن دو به راه خود ادامه دادند و مسافتی طولانی را پیمودند تا به مقصد رسیدند. در همین هنگام زاهد که ساعت ها سکوت کرده بود خطاب به همراه خود گفت:«دوست عزیز! ما نباید به جنس لطیف نزدیک شویم. تماس با جنس لطیف برخلاف عقاید و مقررات مکتب ماست. در صورتی که تو دخترک را بغل کردی و از رودخانه عبور دادی.» درویش با خونسردی و با حالتی بی تفاوت جواب داد: « من دخترک را همان جا رها کردم ولی تو هنوز به آن چسبیده ای و رهایش نمی کنی.»

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 15 ارديبهشت 1392برچسب:حکایت, توسط azad |
 
سه ره پیداست،
نوشته بر سر هر یک به سنگ اَندر
حدیثی کَش نمی‌خوانی بر آن دیگر
نخستین: راهِ نوش و راحت و شادی
به ننگ آغشته، اما رو به شهر و باغ و آبادی
دودیگر: راه نیمَش ننگ، نیمَش نام
اگر سر بر کنی غوغا، و گر دم در کشی آرام
سه دیگر: راه بی برگشت، بی فرجام
 
 
من اینجا بس دلم تنگ است
و هر سازی که می بینم بد آهنگ است
بیا ره توشه برداریم
قدم در راه بی‌برگشت بگذاریم
ببینیم آسمان هر کجا آیا همین رنگ است ؟
 
 
تو دانی کاین سفر هرگز به سوی آسمانها نیست
سوی بهرام، این جاوید خون آشام
سوی ناهید، این بد بیوه گرگ قحبه‌ی بی‌غم
که می‌زد جام شومش را به جام «حافظ» و «خیام»
و می‌رقصید دست افشان و پاکوبان بسان دختر کولی
و کنون می‌زند با ساغرِ «مَک‌نیس» یا «نیما»
و فردا نیز خواهد زد به جام هر که بعد از ما
سوی اینها و آنها نیست
به سوی پهندشت بی‌خداوندی‌ست
که با هر جنبش نبضم
هزاران اخترش پژمرده و پر پر به خاک افتند
 
 
بهِل کاین آسمان پاک
چرا گاهِ کسانی چون مسیح و دیگران باشد
که زشتانی چو من هرگز ندانند و ندانستند کآن خوبان
پدرْشان کیست؟
و یا سود و ثمرْشان چیست؟
 
 
بیا ره توشه برداریم
قدم در راه بگذاریم
به سوی سرزمینهایی که دیدارش
بسان شعله‌ی آتش
دواند در رگم خون نشیط زنده‌ی بیدار
نه این خونی که دارم، پیر و سرد و تیره و بیمار
چو کرم نیمه جانی بی سر و بی دم
که از دهلیز نقب آسای زهر اندود رگهایم
کشاند خویشتن را، همچو مستان دست بر دیوار
به سوی قلب من، این غرفه‌ی با پرده های تار
و می پرسد، صدایش ناله ای بی نور
«کسی اینجاست؟
هَلا! من با شمایم ، های!... می پرسم کسی اینجاست؟
کسی اینجا پیام آورد؟
نگاهی، یا که لبخندی؟
فشار گرم دست دوست مانندی؟»
و می‌بیند صدایی نیست، نور آشنایی نیست، حتی از نگاه
مرده‌ای هم رد پایی نیست
صدایی نیست الا پِت پِت رنجور شمعی در جوار مرگ
مَلول و با سحر نزدیک و دستش گرمِ کار مرگ
وز آن سو می رود بیرون، به سوی غرفه ای دیگر
به امیدی که نوشد از هوای تازه‌ی آزاد
ولی آنجا حدیث بَنگ و افیون است - از اِعطای درویشی که می‌خواند
«جهان پیر است و بی‌بنیاد، ازین فرهادکش فریاد»
وز آنجا می‌رود بیرون، به سوی جمله ساحلها
پس از گشتی کسالت بار
بدان سان باز می پرسد سر اندر غرفه‌ی با پرده‌های تار
کسی اینجاست؟
و می‌بیند همان شمع و همان نجواست
که می‌گویند بمان اینجا؟
که پرسی همچو آن پیر به درد آلوده‌ی مهجور
«خدایا به کجای این شب تیره بیاویزم قبای ژنده‌ی خود را؟»
 
 
بیا ره توشه برداریم
قدم در راه بگذاریم
 
کجا؟ هر جا که پیش آید
بدآنجایی که می‌گویند خورشید غروب ما
زند بر پرده‌ی شبگیرشان تصویر
بدان دستش گرفته رایتی زربفت و گوید: «زود!»
وزین دستش فُتاده مشعلی خاموش و نالد دیر
 
کجا؟ هر جا که پیش آید
به آنجایی که می گویند
چو گل روییده شهری روشن از دریای تر دامان
و در آن چشمه‌هایی هست
که دایم روید و روید گل و برگ بلورین بال شعر از آن
و می نوشد از آن مردی که می گوید
چرا بر خویشتن هموار باید کرد رنج آبیاری کردن باغی
کز آن گلْ کاغذین روید؟
به آنجایی که می گویند روزی دختری بوده‌ست
که مرگش نیز چون مرگ «تاراس بولبا»
نه چون مرگ من و تو، مرگ پاک دیگری بوده‌ست
 
کجا؟ هر جا که اینجا نیست
من اینجا از نوازش نیز چون آزار ترسانم
ز سیلی زن، ز سیلی خور
وزین تصویر بر دیوار ترسانم
درین تصویر
عُمَر با سوط بی‌رحم خشایرشا
زند دیوانه‌وار، اما نه بر دریا
به گرده‌ی من، به رگهای فسرده‌ی من
به زنده‌ی تو، به مرده‌ی من
 
 
بیا تا راه بسپاریم
به سوی سبزه زارانی که نه کس کشته، ندروده
به سوی سرزمینهایی که در آن هر چه بینی بکر و دوشیزه‌ست
و نقش رنگ و رویش هم بدین سان از ازل بوده
که چونین پاک و پاکیزه‌ست
به سوی آفتاب شاد صحرایی
که نگذارد تهی از خون گرم خویشتن جایی
و ما بر بیکران سبز و مخمل گونه ی دریا
می اندازیم زورقهای خود را چون کُل بادام
و مرغان سپید بادبانها را می آموزیم
که باد شُرطه را آغوش بگشایند
و می رانیم گاهی تند، گاه آرام
بیا ای خسته خاطر دوست! ای مانند من دلکنده و غمگین
 
 
من اینجا بس دلم تنگ است
بیا ره توشه برداریم
قدم در راه بی فرجام بگذاریم
نوشته شده در تاريخ شنبه 14 ارديبهشت 1392برچسب:, توسط azad |

از این به بعد سعی میکنم آهنگ جدید از ابی و داریوش و یگانه و خواجه امیری و احمد وند بزارم
همینطور وی پی ان و فیلتر شکن روز
به علاوه اخبار انتخابات و خاتمی و موسوی و احمدی نژاد و قالیباف و مشایی و کواکبیان و عارف
شماره دختر و پسر از همه جا نیز هم

تو این پست شماره و مشخصات بدین تا شاید طرف مورد نظر پیدا شد!
 

نوشته شده در تاريخ شنبه 7 ارديبهشت 1392برچسب:, توسط azad |
.: Weblog Themes By PayamBlog :.

VPN

قالب بلاگفا